موضوع: "امام زمان"
11ام آبان, 1395
شکر نعمت انتساب به ائمه(علیهم السلام)
اگر کسی توفیق انتساب به ائمه(علیهم السلام) را پیدا کرد، باید از این بابت، شکر گذار خداوند و امام زمانش باشد و به شکرانه این نعمتبزرگ، رفتارش را با مردم_اعم ار خوب و بد_ نیک و شایسته قرار دهد و بداند که بد بودن اعمال بعضی افراد، ملاکِ جواز بد رفتاری با ایشان نیست. امام صادق(علیه السلام) چنین فرموده اند:
همانا خدای عزّ وجلّ هیچ پیامبری را مبعوث نکرد جز به راستگویی وامانت داری نسبت به نیکو کار وبدکار.
ظاهراٌ مراد حضرت این است که این امر، در شریعت همه ی پیامبران الهی، به عنوان یک وظیفه عمومی وجود داشته است چنان که مرحوم علامه مجلسی فرموده اند: تعبیر«فاجر و بدکار» در این حدیث شریف، شامل کافر هم میشود و به همین دلیل، خیانت در ودایع و امانت های کفّار و فجّار جایز نباشد، چگونه می توان پذیرفت که یک فرد منسوب به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در نحوه سلوک خود با مومنان_بخصوص در معاملات_ رعایت صداقت و امانت را نکند اما همچنان خود را خدمتگذار مولایش بداند؟!
نتیجه ی بسیار مهمی که میگیریم، این است که شیفتگان خدمتگذاری به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) ،لازم نیست راه دوری بروندو طریق خدمتگذاری را از این طرف وآن طرف جست و جو کنند، هر مومنی میتواند از راههای متعددی به انجام این عبادت مهم، موفق شود. کافیست در زندگی خود، نوع رفتارش را با دیگرلن باصداقت وامانت داریِ کامل همراه کند و وظایفِ شرعی خود را نسبت به دوست وهمسایه و پدر و مادر و همسر و فرزندان و خویشان و … به نیتِ خدمت به امامش انجام دهد. این نیت، یک امر ساختگی و عبث نیست بلکه اگر شخص مومن، معرفت و تفقّه کافی در دین خود داشته باشد، میتواند کوچکترین کارهایش را حقیقتاُ در قالب خدمتگذاری به امامش انجام دهد.
منبأ: کتاب پیمان غدیر بیعت با مهدی(عجل الله تعالی فرجه)،دکتر سید محمد بنی هاشمی، صفحه 120و121
11ام آبان, 1395
واسطه فیض بودن وحاضرِ غایب بودنِ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)
معنی “واسطه فیض بودن"و”حاضرِ غایب بودن”
برای روشن شدن معنای واسطه فیض بودن و حاضرِ غایب بودنِ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) ،میتوان از این مثال استفاده کرد:
شما “من” و”تن” خود را در نظر بگیرید،چه کسی صحبت می کند؟مسلماً “من“،اما ا ز زبان وصوت کمک می گیرد.چه کسی میبیند؟”من“، اما از طریق چشم.
آن که همه کاره است، یعنی میبیند ومیشنود وراه میرود و قلبش تپش دارد، “من” یا نفس انسان است. اگر من نباشد ، قلب انسان هم تپش ندارد، اما آیا این “من“، حاضر است یا غایب؟ “من“، «حاضرِ غایب» است،به اعتبار دیگر از همه اعضای بدن در خود بدن،”حاضرتر” است، اما برای شما وحس شما بدن “ظاهر” است. پس “من” و”تنِ“شما، در کنار هم اند ولی در عرض هم نیستند، بلکه در طول یکدیگر اند. یعنی “منِ“شما فوق “تنِ” شماست و از نظر وجودی بالای تن قرار دارد. پس درجه وجودیِ موجود غایب همیشه از عالم غیب بالا تر است ، همچنین عالم غیب در ماده، از خود ماده حاضر تر است.مثل حضور فعال من شما در چشم و گوش شما، که عملا اوست که می بیند،منتها از طریق چشم شما.و… ،اما آن که در صحنه”حاضر” است، “من” شماست.”من” شما در همه جای تن شما حاضر است اما چون مجرد است ، محدود به بد نیست.
وقتی میگوییم منِ شما واسطه بین تنِ شما وعالم اعلی است، به این معناست که اولا:من در مرتبه وجودی بالاتری است و لذا«غایب» است، چون مرتبه اش بالاتر است. ثانیاً؛ تمام مرتبه مادون در قبضه آن واسطه فیض قرار دارد.
منبع:مبانی معرفتی مهدویت،اصغر طاهرزاده، صفحه 24و25
10ام آبان, 1395
سرباز فراری
سرباز فراری
وقت است بده پر ای دل، گز کرده قناری را
شاید که دهد با او، ترتیب قراری را
جامی که کشیمش سر، از عشق الهی را
برمن تو مهیا کن یک گوشه کناری را
سربسته دلم عهدی بسته که چو باز آیی
برپای تو خود ریزد گل های بهاری را
وقف قدمت گردد سر تا قدم یوسف
مجنون توییم یارا ده پاسخ آری را
دریا گله ای دارداول قدمت خوکیست!
بر من تو معین کن از چه نگذاری را
از لطف تو سرشارم هر چند غمت باشم
گو کی قدمی از خود بر چشم گذاری را
در زیر نظر دارم هر عقرب ساعت را
غمخوار تو غم باشد هر غصه که داری را
دانم نبدم لایق سقفت به سرم باشد
جاداده دلم در خود خاموشی و تاری را
چون عزم سفر کردم غالب به دلم ترسی
شاید که ببخشد جز سرباز فراری را
شاعر طلبه حوزه علمیه خواهران حضرت زینب(سلام الله علیها )،زهرازارعی